نقش گراش در استقبال از مقام معظم رهبری در سفر به منطقه
گزارش مختصری از نقش گراش در استقبال از مقام معظم رهبری /به مناسبت سفر تاریخی امام خامنهای به منطقه
مهروری : شیرین ترین اتفاق دوران مسئولیتم بود
مهرابی: جاده لار -گراش مثل جاده هراز شلوغ و یکطرفه شد
🌐تابان گراش: نوزدهم اردیبهشت سال ۱۳۸۷ روز فراموش نشدنی تشریف فرمایی مقام معظم رهبری به منطقه است. ایشان از۱۱اردیبهشت به استان فارس تشریف آوردند و مردم خونگرم شیراز و شهرستان های تابعه توفیق دیدار و تجدید عهد با رهبر و مقتدای خویش نصیبشان شد
شاید از نقش و جلوه های حضور مردم گراش درمراسم استقبال از مولا و امام خویش در رسانه ها کمتر حرفی به میان آمده است. لابد بسیاری از جوانان هیچ اطلاعی از این واقعه مهم ندارند!
پایگاه خبری تابان گراش بر آن شد تا برگی از خاطرات آن روز را ورق بزند و در حافظه تاریخ به ثبت برساند. با این هدف با آقایان حاج حسین مهروری و حاج یعقوب مهرابی در این زمینه به گفتگو نشستیم :
🔹تابان : از آن روزبه یاد ماندنی برای مردم بگویید
حسین مهروری: من آن زمان بخشدار گراش بودم .رسم است که در مصاحبه ها سوال میشود شیرین ترین و تلخ ترین خاطره دوران مسئولیت خود را بیان کنید، برای این که خاطرتان مکدر نشود ازبخش تلخش عبور می کنیم ولی شیرین ترین اتفاق دوران مسئولیتم، تشریف فرمایی مقام معظم رهبری به منطقه بود
یعقوب مهرابی: وقتی خبر تشریف فرمایی حضر آقا در منطقه پخش شد، شور و حال و شادی وصف ناشدنی بر کل منطقه مخصوصاً گراش حاکم شد، اینقدر خیابان های گراش با بنر پارچه.های رنگی و لامپ های رنگارنگ آزین بندی شده بود که انگار رهبر معظم انقلاب به گراش تشریف فرما می شوند. فضاسازی و حال و هوای شهرگراش با شهرهای دیگر حتی لار قابل مقایسه نبود. نقل همه مجالس و هر جمعی، ورود تاریخی حضرت آقا به منطقه بود.
🔹تابان : وظیفه و نقش شما در این ایام چی بود؟
مهروری: طبق جلسات متعددی که در فرمانداری لار (زمان آقای محتاجی) برگزار شد، وظیفه «اسکان» زائران شهرهای اطراف، «پذیرایی» و اعزام«تیم آتش نشانی» به گراش محول شد و من بخش پشتیبانی از ستاد استقبال را بر عهده داشتم.
مهرابی: محور فعالیت مردمی حاج آقای حلاجی (امام جمعه وقت) و مساجد بودند. هرکس هرچه در توان داشت به میدان آورده بود. از پارچههای زری و مخملهای رنگی گرفته تا ماشین های باری پر از اقلام پذیرایی که در مسیر گراش به لار مستقر بودند و از مردم پذیرایی می کردند. یک چیزی بلاتشبیه مانند موکبهای مسیر نجف به کربلا بود.
🔹تابان: جزییات بیشتری از نقش گراش در این اتفاق تاریخی را بیان می فرمایید؟
مهروری : ما ساختمان فعلی فرمانداری که آن موقع بخشداری بود و چند مدرسه را آماده اسکان زائران خنج و لامرد و فیروز آباد و…کردیم ولی اشتیاق مردم به حدی بود که در گراش نمی ماندند و نیمه شب به طرف لار حرکت می کردند. هوا هم خوب بود ازاین رو اطراف ورزشگاه تختی بیتوته میکردند. شب عجیب و خاطره انگیزی بود خیلی از مردم و مسئولین آن شب نخوابیدند.
ما دو ایستگاه صلواتی در گراش و لار (میدان صحبت لاری ) دایر کردیم و حلیم، چای، خرما و سپس شربت توزیع میکردیم. ایستگاه گراشیها پر رونق ترین و شلوغ ترین موکب محسوب می شد و مردم هم خوردنیها و نوشیدنیهای زیادی هدیه داده بودند.
تیم آتش نشانی گراش که تازه مجهز به ماشین، تجهیزات و لباس آتش نشانهای جدید شده بود در مسیر منتهی به ورزشگاه مستقر شد. خیلی ها سوال میکردند این ها از کجا آمده اند؟ هرچند روی ماشین ها نام «گراش» نوشته شده بود ولی گویا برای بعضیها غیر قابل باور بود!
مهرابی : حدود یک گردان از بچههای بسیج گراش برای مسئولیت انتظامات حلقه های دوم و سوم حفاظت از دو روز قبل به لار اعزام شدند و در مسجدی پشت بنیاد شهید قبلی مستقر شدند. در این مدت آموزشهای لازم را دیده و به وظایفشان توجیه شدند. یکی از شبها به اتفاق حاج آقای حلاجی سری به بچه ها زدیم، احساس کردم دقیقا حال و هوای شب عملیات را دارند و خاطره شبهای عملیات در دوران دفاع مقدس برایم زنده شد.
🔹تابان: گویا بسیاری از مردم پیاده به لار رفتند؟
مهرابی: بله. مسیر گراش – لار شبیه جاده شمال در روزهای تعطیل بسیار شلوغ و یکطرفه شده بود. اگرعکس هوایی می گرفتند ماشینهای جاده مثل یک قطار۲۰ کیلومتری بود.
پباده روی مردم گراش برای دیدار رهبری از جمله صحنههای زیبایی بود که متاسفانه بازگو نشده است. با پیشنهاد حاج آقای حلاجی اعلام شد هرکس مایل است بعد از نماز صبح با ماشین تا منطقه پلیس راه گراش -لار بیاید و از آنجا همراه با زن و بچه تا ورزشگاه تختی لار پیاده برویم.
تقریبا میتوانم بگویم روز ۱۹اردیبهشت سال ۸۷ گراش خالی از سکنه شد. خودم با سه بچه کوچک و شیری همراه خانواده تمام مسیر را پیاده رفتیم . روزی سخت اما شیرین بود.
البته حدود نصف جمعیت از پلیس راه پیاده به لار رفتند و عده زیادی نیز تا چند کیلومتر مانده به ورزشگاه با ماشین رفتند، آنها نیز مسیر زیادی پیادهروی کردند چون از لحاظ امنیتی ورود ماشین به محدوده مراسم ممنوع بود.
🔹تابان: موفق به زیارت حضرت آقا هم شدید؟
مهروری: واقعیتش من نتوانستم در ستاد پشتیبانی بمانم. ایستگاه را به حجت عابدی که آن زمان مسئول دفتر و روایط عمومی بخش داری بود سپردم و به همراه چند نفر دیگر رفتیم فرودگاه. لحظه انتظار و پایین آمدن رهبری از پلکان هواپیما، با هیچ زبانی قابل وصف نیست، صحنه ورود امام از پاریس به ایران برایم تداعی شد. همه بیقرار بودیم و اشک شوق میریختیم ، چند نفر از گراشیهای حاضر در فرودگاه رفتند و خودشان را به امامشان رسانند و دستشان را بوسیدند ولی من نخواستم باعث اذیت معظم له بشوم مخصوصاً با دستان مجروحشان . ایشان با فاصله یکمتری از جلو صف ما عبور کردن و من به همراه سایرین برایشان ابراز احساسات کردیم.
مهرابی: ما همراه سایر گراشیها به ورزشگاه تختی رفتیم و حضرت آقا را با فاصله میدیدیم . جمعیت حاضر در ورزشگاه از همه شهرهای دور و نزدیک آمده بودند. محشری برپا بود که نگو و نپرس. شادی و اشتیاق در چهره همه مردم موج می زد. این نشاط و شادی تا چندین ماه بین مردم گراش قابل مشاهده بود.
🔹تابان: از آن دوران عکس و فیلمی ندارید؟
حسین مهروری : عکس و تصویر زیادی تهیه شد. هم از این مراسم عظیم و افنخار آمیز و هم از مراسم تجلیل از خیرین که آمار و اسناد مهم و منحصر به فردی با چند ماه زحمت و تلاش جمع آوری شد و تصاویر قابل استنادی تهیه گردید.
ولی متاسفانه آرشیو هر دو مراسم باشکوه به طرز مشکوکی گم و گور شده است و هر چه گشتیم هیچ آثاری از آنها نیافتیم.این نگرانی داریم که همین بلا سر آثار و اسناد شهدا و دفاع مقدس هم بیاید.
یعقوب مهرابی:من با حجت عابدی هم تماس گرفتم گفت:
در دوران جابجایی ساختمان بخش داری به فرمانداری و زمان سربازی من، کلیه اسناد و تصاویر از بین رفته است و چندین بار تلاش کردهام آثاری از آن را به دست بیاورم، اما موفق نشدهام.