مصاحبه اختصاصی تابان با دکتر حسن وقارفرد
🔰مصاحبه اختصاصی تابان با دکتر حسن وقارفرد
🌐تابان گراش: نسل جوان امروز شاید نام دکتر حسن وقارفرد را با ثبت نامش در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شنیده باشد ولی نسل جوان اوایل انقلاب، حسن وقارفرد را به عنوان جوانی انقلابی و پر شور میشناسد که عضو انجمن اسلامی دانشجوی خارج کشور و از مبارزین فعال قبل از انقلاب بود. سال ۶۰ به اتفاق همسر آمریکاییاش، در مدرسه ابدی برای جوانان کلاس آموزش زبان انگلیسی میگذاشت و متواضعانه در فعالیتهای جهادی شرکت میکرد و همراه رزمندگان نوجوان به جبهه رفت.
اینک در قامت استاد بازنشسته دانشگاه دولتی هرمزگان، با ما به گفتگو نشسته است و از گذشته خود گرهگشایی میکند:
🔹تابان گراش: در ابتدا خودتان را معرفی کنید و از فعالیتهای سیاسی و انقلابی خود در ایران و آمریکا قبل از انقلاب، دوران انقلاب و در زمان جنگ برایمان بگویید.
🔸 حسن وقارفرد گراشی هستم، عضو بازنشسته هیات علمی و هفتاد سال سن دارم، در ۲۵ سالگی در آمریکا با یک بانوی آمریکایی ازدواج کردم، دارای سه فرزند، یک پسر و دو دختر هستم.
از کودکی و بچگی در کوچههای خاکی گراش بزرگ شدم. دوران دبستان در مدرسهی اسدی(مدرسه علمیه) تا کلاس ششم، درس خواندم و سیکل اول(دوره راهنمایی) را در مدرسه ابدی گراش و سیکل دوم(دوره متوسطه) را در شیراز، در مدرسهی شاپور(اباذر فعلی) درسم را ادامه دادم. من از دوره جوانی علاقه زیادی به کتاب خواندن داشتم.
▫️در گراش که بودم همزمان دوران تاجگذاری و جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود. در آن دوران در ساعتهای حدود ۲۰ الی ۲۱ صحبتهای آیتالله خمینی(ره) از عراق را گوش میدادم. از آن دوران با تفکرات امام آشنا شدم. بعد که به شیراز رفتم فعالیتهایی نیز در کنار سایر دوستان داشتم. در آن زمان دوستی به نام رضا عطار داشتم که شیرازی بود و مرا با جلسات مذهبی و قرآنی و انقلابی آشنا کرد. این جلسات در آن زمان در مسجد اطلسی صورت میگرفت و ساواک به بهانههای مختلف، سعی بر متفرق کردن ما داشت. بعد از آن، جلسات را در منازل برگزار میکردیم. سال دهم و یازدهم در دبیرستان اباذر و سال دوازدهم در دبیرستان رازی دیپلم گرفتنم. سال ۱۳۴۸ بعد از دیپلم به تهران رفتم، در آنجا کلاس کنکور شرکت کردم، همزمان با آن با فعالیتهای سیاسی بیشتری آشنا شدم.
▫️در تهران در مدرسه خوارزمی درس میخواندم، جلو مدرسه خوارزمی دنبال کتابهای سیاسی میرفتم و از تهران، کتابهای سیاسی را لای لحاف و ملافه میپیچیدم و به گراش میآوردم. بعد از آن به خدمت سربازی رفتم، چهار ماه کرمان بودم و در ادامه، به اهواز منتقل شدم، در آنجا با شخصی به نام وداد که اهل مشهد بود آشنا شدم. او کتابهای دکتر شریعتی و کتابهای بازرگان و جلال آل احمد و … را به من میداد و من مطالعه میکردم.
تابان گراش: از تحصیلات دانشگاهی در ایران و خارج خود بفرمایید:
بعد از سربازی، در دانشکده کشاورزی ساری قبول شدم. حدود شش ماه را در ساری ماندم تا اینکه رشته کشاورزی را رها کردم و در دانشگاه علوم پزشکی تندرستی تهران، ادامه تحصیل دادم. این دانشگاه زیر نظر سرسپردگان نظام شاهنشاهی بود و کوچکترین مخالفت با نظام آن زمان با برخوردهای جدی و شدیدی همراه بود.
▫️در زمان شاه من با سیاست کنترل جمعیت با شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» مخالف بودم و اعتراض میکردم و در ادامه بگومگوهایی نیز از لحاظ فرهنگی اجتماعی با رئیس دانشگاه داشتم. در یکی از کلاسها با استاد بحث سیاسی داشتم، ایشان با داد و فریاد مرا از کلاس اخراج کرد و به حکم کمیسیون انضباطی، یک سال از تحصیل در دانشگاه منع شدم. چون میدانستم در این مدت وقتم تلف میشود پاسپورت گرفتم و به سه کشور خارجی تقاضای پذیرش دادم. آمریکا به شرط تحصیل در رشتهی مهندسی تقاضای پذیرش مرا قبول کرد و در نهایت در رشته architect در دانشگاه Dallas, USA مشغول به تحصیل شدم.
▫️در ابتدای ورودم به آمریکا کلاسهای زبان را در Els English Language University در دانشگاه Dallas میگذراندم که در آنجا، دوستانی به من کمک کردند و به من اطلاع دادند که رضا عطار دوست قدیمیام نیز آنجاست. ما همدیگر را در دانشگاه Dallas دیدیم. او در آن زمان عضو انجمن اسلامی دانشجویان خارج کشور بود و فعالیتهای مذهبی و سیاسی نیز انجام میداد.
من نیز در جلسات و سمینارهایی که تشکیل میدادند شرکت میکردم و تحصیلاتم را نیز ادامه دادم در این بازه زمانی با همسرم آشنا شدم و با وی ازدواج کردم.
🔹تابان: موقع پیروزی انقلاب کجا بودید؟
🔸 در آن زمان در آمریکا بودم ولی آنجا در انجمن ها بسیار فعال بودیم و جلسات را برگزارو کتاب پخش میکردیم .هرچند کار ما در مقابل کار مردم مانند قطره ای در برابر دریا بود .
در دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی فعالیت های مذهبی و سیاسی من به اوج خود رسید همزمان با اوج گیری انقلاب در ایران، فعالیت های انقلابی ما در آمریکا هم شدت پیدا کرد، نفرات را جمع می کردیم ، انجمن تشکیل دادیم ، تظاهرات راه می انداختیم تا اینکه انقلاب پیروز شد چیزی از انقلاب نگذشته بود که فعالیت ضد انقلابیون آغاز شد. آنجا نیز با مخالفین اسلام، مشاجرات و درگیریهایی داشتیم در آن زمان گروههای فکری گوناگون بودند چپیها هم بودند که در ابتدا با انقلاب و امام موافق بودند ولی در نهایت به مخالفت با امام و انقلاب برخواستند و با منافقین هم دست شدند در آنجا منافقینی هم بودند که جلسات ما را بر هم میزدند ولی همچنان ما جلسات خود را پر توان برگزار میکردیم .
🔹تابان : همسر شما نیز دانشجوی همان دانشگاه بود ؟
🔸 دانشگاه ایشان در نزدیکی دانشگاه ما بود. وی قبل از ازدواج مسیحی بود و وقتی ما ازدواج کردیم ایشان مسلمان و شیعه شدند. ایشان در تظاهرات و فعالیتهای سیاسی دانشجویان ایرانی شرکت میکردند.مثلا آخرین باری که در زمان سلطنت شاه و زنش به آمریکا آمده بود تظاهرات حدود ده هزار نفری اتفاق افتاد که من و همسرم نیز در آن تظاهرات شرکت کردیم در این تظاهرات پلیس اسب سوار باتونی را به صورت همسرم زد و صورت ایشان بسیار آسیب دید و تا مدتها کبود بود.
🔹تابان :چه رشتهای را در دانشگاه ادامه دادید ؟
🔸به دلایلی از پزشکی منصرف شدم و در رشته حفاظت آب و خاک ادامه تحصیل دادم
🔹تابان : در زمان جنگ برای روشنگری و پشتیبانی چه فعالیت هایی داشتید ؟
🔸در زمان جنگ جلساتی داشتیم که خیلیها سعی داشتند جلسات را بر هم بزنند ، با روزنامهها و تلویزیون صحبت میکردیم. خیلی از اوقات کمونیستهای ایرانی داخل آمریکا با ما مخالفتهای شدیدی میکردند و مخالف امام و انقلاب بودند و همسو با منافقین و صدام و هم جهت با صدامیان بودند و همچنان با ما عداوت و دشمنی میکردند تا جایی که روزی دو نفر از آنها من را گیر آوردند و به من حمله کردند و فکِّ مرا شکستند. پیگیریهای قضایی طولانی داشتم که مجال شرح آن نیست.
تابان گراش: چه زمانی به ایران برگشتید و چکار می کردید ؟
بعد از گرفتن مدرک در سال ۶۲ به ایران برگشتم که همزمان با دوران دفاع مقدس بود. آن زمان همسرم هنوز در آمریکا بود و بعد از حدود یک ماه با اتمام درسش به ایران آمد و در گراش ساکن شدیم .
شاید حدود یک هفته از حضورمان در گراش گذشته بود که با اتفاق برادرانی از جمله آقای عبدالله جعفری و آقای باختر به جبهه اعزام شدیم. از اینجا به شیراز رفتیم و از آنجا به جبهه ی غرب اعزام شدیم، شاید این حرف دل همه رزمندگان دفاع مقدس باشد که برای هر رزمندهای بهترین دوره زندگی اش، ایامی است که در جبهه سپری کرده است، یک فضای معنوی و بهشتی که همه چیزش زیبا و خاطره انگیز است.این اعزام بعد از چهار ماه به اتمام رسید و به گراش برگشتم.
در گراش بنا به تقاضا و نیاز دوستان، به اتفاق خانمم کلاس آموزش زبان انگلیسی را برگزار می کردیم که خیلی مورد استقبال همشهریان واقع شد
🔹تابان گراش: بعد از بازگشت از جبهه چکار کردید؟
با خانواده رفتیم تهران و در جهاد دانشگاهی مرکز تهران با مدرک مهندسی حفاظت آب و خاک استخدم شدم. جهاد بازوی اجرایی ستاد انقلاب فرهنگی بود و ما برنامههای ستاد را به تمام جهاد دانشگاههای کشور ابلاغ میکردیم و حدود یک سال و نیم در آنجا مشغول شدم.
در ادامه به استخدام دفتر نخست وزیری برای شناسایی و جذب نیروهای متعهد و متخصص خارج از کشور درآمدم و نیروهایی که از خارج بر میگشتند را جذب میکردیم و در حدود دو سال بعد که سیستم نخست وزیری از ساختار حکومتی حذف شد، تشکیلات ما هم منحل شد لذا به فکر ادامه تحصیل افتادم.
برای دوره دکتری در آمریکا تقاضای بورسیه کردم بعد از مصاحبه و قبولی به عنوان بورسیه وزارت علوم به آمریکا رفتم و در رشته مدیریت منابع آب در دانشگاه ایالت کلرادو در آمریکا مشغول تحصیل شدم و در سال ۶۶ مدرک دکتری را گرفتم و با اجازه و هماهنگی با ایران و برای کسب تجربه عملی در دپارتمان منابع آب کالیفرنیا پس از مصاحبه مشعول بکار شدم. این روند حدود ده سال طول کشید.
🔹تابان گراش: گویا دوباره به ایران برگشتید؟
بله. در سال ۱۳۸۸ به ایران بازگشتم و چون بورسیه وزارت علوم بودم من را به دانشگاه هرمزگان معرفی کردند و به عنوان عضو هیأت علمی مشغول فعالیت شدم.
سن بازنشستگی در مقطع استادیاری ۶۵ سال و دانش یاری ۶۷ سال و استاد تمامی ۷۰ سال است و حدود ده سال بعد از فعالیتم در دانشگاه هرمزگان چون دانشیار بودم و به سن ۶۷ سالگی رسیده بودم، بازنشسته شدم.
🔹تابان گراش: برای بعد از بازنشستگی چه برنامهای دارید؟
قصد دارم در گراش ساکن شوم لذا پیگیر هستم که منزلم را در تهران بفروشم و در گراش منزلی تهیه کنم. خانمم علاقه دارد آموزشگاه زبان دایر کند و علاقهمندان را آموزش دهد. خودم تمایل دارم در راستای تخصصم دفتر مشاوره آبخیزداری و آبخوانداری را راهاندازی کنم و به مسئولین استانی و کشوری در این زمینه کمک کنم تا برای کشورم مفید باشم.