هیچ مگو
با اقتباس از شعر معروف مولانا
«من غلام قمرم غیر قمرهیچ مگو»
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
هیچ مگو
شاهد صبح ظهورم ز خطر هیچ مگو
گر بگویی بجز از صبر و ظفر هیچ مگو
چشم من ردِّ عبورِ قد سروی گیرد
تو اگر فهم نمودی به دگر هیچ مگو
دست در دست دلم دادم و دلداده شدم
او دلم برده تو از حظِ بصر هیچ مگو
من که از مُشکِ خُتن این همه مدهوش شوم
عطر یاسی چو ببویم تو دگر هیچ مگو
طاقتم تاب شد از باده دگر نام مبر
از سبوی و صنم و لعل و گهر هیچ مگو
شاعر! از لعل لبت خون جگر میریزد
فاش حرفت به بَرِ اهل نظر هیچ مگو
شاید اینجا پسر فاطمه حاضر باشد
هرچه دیدی و شنیدی بگذر هیچ مگو
بهر همسر چه گران است غم یاور خویش
خود نگه دار و تو از دردِ کمر هیچ مگو
از درِ سوخته و چوب و لگد قصه مکن
حرفی از سیلی و از میخ و زِ در هیچ مگو
قلب مادر به تپش بهر عزیزش باشد
پیش مادر خبر از مرگ پسر هیچ مگو
از قدِ سرو مگو، دست و علم یاد مکن
کودک و تیرِ سه شعبه بگذر هیچ مگو
ارباً اربای پسر تاب پدر میگیرد
گرچه این حادثه دانی، به پدر هیچ مگو
از سُمِّ اسب و لگد کوب شدن حرف مزن
پیش من از یلِ بیتیر و سپر هیچ مگو
حرفِ قنداقه مزن، یاد ز گهواره نکن
گنُگ و سر بسته بگو، رمزِ خبر هیچ مگو
از نمِ اشکِ یتیمان کمرم میشکند
از اسیری و غمِ رنجِ سفر هیچ مگو
از اسارت بگذر رنج شماتت منویس
غُل و زنجیر بِنهِ قصهی سر هیچ مگو
✍️امیر حمزه مهرابی